علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

مونس تنهایی

خاله اكرم بهترين خاله دنيا

عليرضاي عزيزيم خاله اكرم هم خواهرمه وهم دوستمه خيلي مهربونه خيلي به من وتو كمك ميكنه وقتي تو رو حامله بودم ونبايد راه مي رفتم خاله همه جا منو با ماشينش مي بورد يه جورايي راننده ما شده بود اون تو بانك كار مي كنه كارش خيلي سنگينه ولي بيشتر روزها زنگ مي زنه تا ببينه توومن چيزي لازم داريم يا نه بيشتر وقتا پوشك هاتو اون مي خره وبرات مي ياره يادم مي ياد تو ٢٥ روزه بودي وهنوز زردي تو خوب نشده بود من خيلي نگران بودم بابا هم رفته بود مكه خاله اكرم مهربون بااينكه اخر سال بانكها خيلي شلوغ بودن واون خيلي خسته بود ولي بدون اينكه استراحت كنه ما رو برد دكتر الان هم بيشتربعدالظهرها من وتو رو مي بره مي گردونه اخه عزيرم تو خيلي ماشين سواري دوست داري ضمنا او...
20 ارديبهشت 1390

عليرضاوبابايي

پسرم چون مي خواستم همه مطالب رو بنويسم فرصت نداشتم از بابايي بنويسم .قبل اينكه تو به دنبا بياي بابايي اصلا ازني ني هاي كوچولو تر از يك سال خوشش نمي يومد وقتي تو توي شكمم بودي گفت فكرنمي كنه بتونه قبل شش ماهگي تورو بغل كنه . ولي حالا همه چيز فرق داره اون بااينكه ظهرها خسته از سر كارميًاد ولي با اشتياق تو رو بغل مي كنه وروي پاش ميزاره وتمام مدت كه نهار ميخوره تو رو پاي اوني اخه مي دوني اون كارش خيلي زياده ولي براي تو خيلي صبرداره گلم اميدوارم خدا شما دوتا رو براي من نگهداره .
20 ارديبهشت 1390

طه وپرهام

پسرگلم دیروزکه خونه خاله ناهید بودیم طه جون همش میومد با تو بازی می کرد وتو بااینکه دل درد داشتی  ولی با طه می خندیدی.پرهام هم چون هنوز کچلو یه فقط هی به تو اشاره می کرد وبا ذوق می گفت نی نی.اینا گل پسرای دخترخاله سارا هستند.می بینی چه نازن . ...
15 ارديبهشت 1390

عقیقه

امروزصبح با بابا برنامه ریزی کردیم وبعدالظهرمن تو وبابابزرگ رفتیم برای اینکه تورو عقیقه کنیم پسرم گلم زيباترين نعمت اللهي اميدوارم خداوند اين قربانيً رو ازتو قبول كنه وتو رو درپناه خودش از همه خطرات محافظت كنه. باباًهم خيلي خوشحاله اينگار يه باري از رودوشش برداشته شد....
12 ارديبهشت 1390

حمام عليرضا

پسرم توخيلي ترسو هستي همش فكر مي كني قرار بيفتي براي همين وهم بخاطراينكه وقتي به دنيا اومدي خيلي كوچولو بودي. همه مي ترسيدن تو رو براي بار اول حموم كنن دايي جون دايي محمد با صبروحوصله ودقت توروحموم كرد تو هم اصلاً گريه نكردي اينقدر قشنگ تو رو حمام كرد كه ديگه از حموم نمي ترسي.ديشب سومين بار بابا تورو حموم ميكنه ولي اصلا گريه نمي كني اميدوارم هميشه همنطوري باشي ديشب بعديك حموم حسابي براي اولين بار بعد تولد ساعت ١١/٥خوابيدي اخه گلم تو هرشب ساعت ١/٥ نيمه شب مي خوابي ٠
12 ارديبهشت 1390

دخترای خاله نسرین

عزیزم دوتا دخترخاله نازداری که دزفول زندگی می کنن  خیلی مهربون وبامزه هستند.خیلی دوستشون دارم .اونا هم تو روخیلی دوست دارن دائم احوالتو می پرسن.عزیزم یادبگیر ادمهای مهربون رو دوست داشته باشی .خاله پرستاره برای تو هرمشکلی پیش میاد بهش زنگ می زنم . ...
11 ارديبهشت 1390

خنده

عزيزم از٤٢روزه گي برامون شروع كردي خندىدن قبلش فقط تو خواب مي خنديدي پسرم عزيزم اميدوارم هميشه بخندي وهيچ وقت رنگ غم رو نبيني.تموم خستگي ها وكم خوابيهام با ديدن يك لبخندت فراموش ميشه. ...
11 ارديبهشت 1390

اتاق علیرضا

عزیزم من وقتی تورو حامله بودم بایداستراحت می کردم .سارا دخترخاله مهین اتاق تورو تزئین کرد با اینکه دوتا پسر شیطون داره ولی اومدتا تورو خوشحال کنه . عزیزم یادت باشه بزرگ شدی ازش تشکر کن . ...
11 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

  در شگفتم که سلام آغاز هر دیداری است ولی در  نماز پایان است. شاید بدین معناست که پایان نماز  آغاز دیدار است. دکترعلی شریعتی
10 ارديبهشت 1390